گفتار هشتم : فریب دادن

گفتار هشتم

فریب دادن

(8)

« إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً» (النساء: 36)

عن یونس بن ضبیان قال: سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: ان الله عز وجل یقول: ویل للذین یختلون الدنیا بالدین، وویل للذین یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس، وویل للذین یسیر المؤمن فیهم بالتقیة، أبی یغترون؟.. أم علی یجترئون؟.. فبی حلفت لا تیحن لهم فتنة تترک الحلیم منهم حیران. (الکافی: باب اختتال الدنیا بالدین)

(8)

«إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً» (النساء: 36)

سالهایی است متمادی از این قرآن کریم بهره­برداری میشود، و همچنین تا آخر عالم بهره­برداری خواهد شد. ولی هیچکس به کنه او نخواهد رسید مگر اهل بیت عصمت که زمام­داری و تربیت جهانیان را عهده­دار بودند.

دیگر اینکه هر کس بمقدار عقل و علم و دانش خویش میتواند از این قرآن استفاده کند و از این خرمن خوشه­ای بچیند.

نکتۀ قابل توجه اینکه: استفاده بردن کامل از کلام حضرت یزدان جل وعلا موقوف بر رجوع به سنت است، یعنی اقوال و کردار و امضای رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و اوصیا و جانشینان بر حق او حضرت علی و فرزندان گرامیش صلوات الله علیهم اجمعین.

خوشبختی ملت مسلمان در این است که به هر دوی اینها بگروند، یعنی قرآن و سنت.

ولی متأسفانه دستهای پر گناهی در سرنوشت آنها بازی کرد و ملت را به دو بخش کاملاً متمایز تقسیم نمود. کار دو دستگی ملت مسلمان به اینجا کشیده شد که یک دسته گرد قرآن گردیدند و همتای او را پشت پا زدند، و همین موضوع مایۀ بدبختی و از اسلام دور افتادن آنها شد. دستۀ دیگر که قرآن را قبول و پیروی اهل بیت نمودند، آنطور که باید و شاید کوشش در تطبیق ندارند، و بیشتر تکیه بر دوستی و محبت زده­اند، و عواطف خویش را بر عملشان ترجیح داده­اند.

در عصر ما می­بینید، آنان که در جستجوی ایمان و تکامل نفس و عالم بعد از مرگ و عاقبت امر انسان و امثال اینها نیستند، و فقط به امور معاشی و صنعتهای روز پرداخته چه پیشرفتهای چشمگیری دارند.

سزاوار است آنانکه لاف خداپرستی و ایمان و جلا دادن نفوس و هنر آدم­سازی در هنرستان دین میزنند، آنها هم قدری ترقی و پیشرفت و صدق و صفا نشان دهند، تا لااقل بتوانند بگویند شما که از دنیای خود بهره برداشتید، ما هم از ایمان خود بهره برداشتیم.

اینک اگر بخواهند اینطور باشند باید پیرامون قرآن و سنت بچرخند و بس.

ناگفته نماند: بعضی میگویند ما آنچنان که باید باشیم هستیم، و خود هم با ذهنی خام باور کرده­اند که آنچه را میگویند صحیح است، و هیچ هنگام امتحان را در نظر نمی­آورند، لذا با مشتی بسته حمله بر دیگران مینمایند، و با خودپسندی و نفسی خرامان ایمان خود را به رخ دیگران میکشند. بیچارهها سوراخ دعا را گم کرده­اند.

قرآن کریم چگونگی خودستایان و گردن­فرازان را با خدای متعال بیان میفرماید:

«إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً»

مختال: یعنی گردن فراز، متکبر، گردن­کش، خرامان بودن، فریب دادن، خدعه کردن.

فخور: یعنی خودستای، خودخواه، خود پسند، فخر کننده، نازنده.

درسی است بسیار مهم. انسان نباید مختال یعنی گردن فراز و فریب دهندۀ مردم باشد.

البته فریب دادن مردم همه نوع ممکن است. در کسب، در بازار، در خحست با دیگران، در همه چیز. ولی در بعضی قسمتها از بعضی دیگر بیشتر گناه دارد. مثل مختال بودن در دین، که انسان به توسط دین مردم را خدعه کند.

یعنی چه؟ یعنی خودش را خوب نشان دهد در خالی که نهادی پست و درونی غیر از برون داشته باشد.

احتیال در دین رواج فراوانی پیدا کرده است. شما می­بینید برخی چنان خودشان را متدین نشان میدهند، و ردای تدین را بر اندام خود آویخته الی ماشاء الله ولی در معامله دین را کنار گذارده، خیال میکنند دین برای مسجد و حرم و مجالس مذهبی و عبادات دیگر است نه برای معاملات.

حال اینکه دین قانونی است که باید بر تمام شؤن زندگی افراد اجرا شود. باید بدانید از آن روزی که در صلب پدر بوده­اید تا آن روزی که در قبر پنهان گردید، بر تمام حرکات و سکنات و گفتار و کردار شما قانون گذاری شده است.

دین در هر واقعه کوچک یا بزرگ حکمی دارد. دین قانونی است که بر تمام زندگانی افراد بشر باید تطبیق گردد پس این خیال باطل است که برای مسجد و نماز و دهۀ محرم است.

غرض: مردمانی هستند بنام دین و نماز کلاه بر سر دیگران میگذارند. قرآن میفرماید: همانا خدا هر آنکس که مختال فخور باشد فریب دهنده و خودستا باشد. اگر خدای تعالی به این صراحت بگوید: من صاحب این صفت را دوست ندارم حرفی است؟... اشکالی هم هست؟... ممکن است تأویل شود؟... ابداً ممکن نیست!... خدا دوست ندارد آن کسانی را که بنام مسجد و نماز و دین مردم را فریب میدهند.

حضرت صادق علیه السلام از نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، و ایشان از خدا جل وعلا خبر میدهد که خدای فرمود: وای بر کسانی که فریب دهند دنیا سازی به دین خودشان دین نشان مردم بدهند و بخواهند دنیای خود را به این گونه آباد کنند.

این مرض در مردم بسیار است در این روزگاری که مردم می­بینید.

نقل شده که خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کردند: فلان شخص مرد خوبی است. فرمودند: آیا با وی معامله کرده­اید؟ از این استنباط میشود که فقط نماز و روزه و مسجد و محراب نشانۀ خوبی نیست.

غرض سه دسته­اند:

اول: وای بر کسانی که دنیا را از پی دین بخواهند.

دوم: وای بر کسانی که امر کننده­گان به عدل و داد را میکُشند. کسانی پیدا میشوند که سنگ در راه اجرای عدل میگردند، و آنها را به حکم نابودی محکوم میسازند.

کشتن، گاهی از بین بردن شخص است، گاهی از بین بدن عمل شخص است. شخص کارگر چه کشته شود فرضاً چه خانه نشین گردد، قطع عمل او کشتن اوست. وای بر کسانی که جلوی راه امر کننده­گان به معروف و نهی از منکر را میگیرند.

سوم: وای بر کسانی که مؤمن با آنها با تقیه (پرهیز) زندگی میکند.

یعنی چه؟ یعنی بنده یا شما رد میشویم، میبینیم، از فلان مغازه یا خانه صدای ساز و آواز به آسمان رسیده است، خانه مگو! گویا تئاتر است. آری در تئاتر میزنند میخوانند، می­رقصند. خانه­ای هم که اینگونه آلات در او هست، و اهل خانه، زن و مرد، دختر و پسر، همه با هم، پای این ساز و آواز میخوانند و میزنند و میرقصند همان تئاتر است، تئاتر غیر از این نیست! رهگذران مؤمن میگذرند، ولی تقیه میکنند، میترسند صحبت کنند. راه میروند، یعنی زندگانی میکنند با تقیه و پرهیز از مردم.

آیا میتوانید همسایه خود را منع کنید؟ به تو چه خانۀ خودم است، برو (عمو) کلاه خود را نگهدار.

مؤمن بیچاره تقیه میکند، خون جگر میخورد. وای بر این مردم.

حالا، اگر بلا نازل شود خواهید گفت چرا؟ خواهید گفت مگر ما چه کرده بودیم؟ هر عذری بیاورید بدتر از گناهتان خواهد بود.

میگویند: یکی از پیامبران بنام (دانیال) علیه السلام صد هزار امت داشت، چهل هزار آنها معصیت کار و شصت هزار مطیع بودند، ولی ساکت، وقتی که بلا بر همۀ آنها نازل شد، خدمت دانیال علیه السلام گفتند: یا نبی الله چهل هزار از ما گناه کار بودند چرا بلا بر صد هزار نازل گردید؟ جواب از خدای تعالی این بود بگو به آنها: آن شصت هزار خود، کردار و رفتار زشت آن چهل هزار را دیدند و سکوت کردند، امر به معروف و نهی از منکر نکردند، قانون به تو چه و به من چه و به دیگران چه را اجرا کردند و پیشۀ خود قرار دادند، لذا بلا باید همه را فرا بگیرد.

چه قدر زمان ما به آن زمان شباهت دارد، همه به من چه به تو چه! اگر این طور بمانیم،  سزاوار است بلای عمومی شامل جمله­گی گردد. مگر اینکه ایزد منان به برکت ائمۀ هدی علیهم السلام و اولاد آنان دفع نگرانی و نکبت بفرماید.

غرض: یزدان پاک فرمود: وای بر سه دسته:

1- آن کسانی که مورد بحث ما هستند: فریب دهندگانی که به نام دین و آیین دنیای خود را معمور و آباد کنند.

2- آنان که در راه آمرین به عدل و داد می­ایستند و آنها را میکشند، عمل آنها را قطع میکنند.

3- آن کسانی که مؤمن از شر آنها می­پرهیزد.

بعد حضرت حق جل وعلا میفرماید: آیا به من مغرور شده­اند؟

آری، شماهایی که میگویید خدا کریم است! بیایید و ببینید و بشنوید، خدا شدید العقاب هم هست. شماهایی که هر چه از دستتان بر می­آید کوتاهی نمیکنید! ببینید ذات اقدسش چه میگوید؟ میفرماید: آیا به من مغرور شده­اند؟ یا اینکه بر من جرأت پیدا کرده­اند؟

کسانی که معصیت خدای میکنند از دو حال خارج نیستند، یا اینکه خدا را آنقدر کوچک می­شمارند العیاذ بالله که هیچ قیمتی برای او قائل نیستند، مثل اینکه جلوی بچۀ بی­شعور کاری را انجام میدهند، و إلّا عمل زشتی را در حضور یک بچۀ (7،8) ساله انجام میدهی؟ آنکس که معصیت خدای میکند یا اینکه خدا را از بچه کمتر می­شمارد، و یا میگوید اینک خدا در اینجا نیست، هر جا که خدا باشد معصیت نخواهم کرد.

اگر ایزد متعال را حاضر و ناظر و دانا میدانید! چطور جرأت میکنید با بود وی گناهی صورت دهید؟ و حال آنکه میگوید: من به خود سوگند یاد کردم مقدّر نمایم برای آنها فتنه و بلایی را که صاحب حلم و صبر آنها به حیرت افتد. در این حال میتوان کسی دست از پا خطا کند؟ پروردگاری که ذره­ای در آسمانها و زمینها آنی از نظرش غائب نبوده و نیست و نخواهد بود، معبودی که تمام عوالم ملکوتی و ناسوتی و مافیها سر اطاعت برای وی فرود آورده­اند، مالکی که جملۀ رقاب درید قدرت اوست، آیا میتوان از قید عبودیت وی رها گردید؟ مشکل است.

این حدیثی را که حضرت جعفر بن محمد صادق علیهما السلام از جد بزرگوارشان و وی از مصدر قدس الهی بیان فرمودند، کافی است برای  تربیت ما مردم اگر گوش شنوا داشته باشیم.

اینگونه آیات و احادیث هشداری است برای ما مردم، بلکه زنگ خطری است که اگر بر ما اثر نگذارد وای بر ما.

نکند در خواب غفلت بمانیم تا اینکه کار از کار بگذرد، وآنگهی افسوس گذشته سودی نداشته باشد، لازم و واجب است کوشا باشیم تا گامهای بلندتری در راه حقیقت و تکامل و تهذیب نفس برداریم که خواه نا خواه سعادت جملگی جهانیان در این است و بس.